سه دهه پنجاه، شصت و هفتاد، سه دهه مبارک و تابناک زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز هست.
حضور اساتید گرانسنگ و پژوهشگران بزرگ ادبیات، دکترها وحیدیان کامیار، عباس سلمی، ولی الله ظفری، مهدی تدین، ابراهیم قیصری، نصرالله امامی و سعید حمیدیان در دانشگاه سه گوش، این نقطه از خاک ایران را به نقطه ثقل زبان و ادبیات فارسی مبدل کرده بود.
بویژه که هر کدام از این اساتید، یادگاران بزرگی از اساتید سلف بودند، اساتیدی چون بدیع الزمان فروزانفر، همایی، زرین کوب، غلامحسین یوسفی و…
ما دانشجوهای آن دوره های روشن ادبیات فارسی که آن پهلوانان ادبیات را زیارت نکرده بودیم توانستیم آنان را در دانشکده ادبیات اهواز به تمام و نهایت نگاه کنیم و خوشه چین معرفت یادگاران آن اساتید بدون بدیل باشیم.
گستره علم و سواد و سیطره شان به ادبیات فارسی و حتی مشی و کردار و گفتارشان آیینه تمام نمایی از آن اساتید در گذشته بود و ما خود را با یک فاصله، شاگرد همایی، فروزانفر و زرین کوب می نگاه کردیم.
چهارم بهمن ماه نود و شش خبر اندوهبار درگذشت دکتر تقی وحیدیان کامیار استاد مسلّم در حوزه های متفاوت ادبی اعم از فرمان، عروض، قافیه، معانی و بیان و بدیع در فضای سایبری منتشز شد (شگفت آنکه آن بزرگمرد خود در چهارم بهمن نیز زاده شده بود ) و اندوهباری این خبر در اهواز حتی از مشهد و خراسان که موطن کلیدی اش هست دشوارتر بود.
او سالهای بسیاری را در اهواز و در دانشکده سه گوش ادبیات که معماری اش مانا و جاودانه و غریب هست تعلیم کرده بود و بی شمار دانشجویانی از خوزستان در محضرش تلمذ کرده بودند و وی را می شناختند گرچه در آن سالها دانشجویانی که برای آموختن ادبیات فارسی به اهواز می آمدند از تمامی نقاط کشور بودند امّا حق استاد بر گردن عاشقان ادبیات در خوزستان چیز دیگری هست.
خبر منتشز شد و من نیز خبر را قرائت کردم، بنده از سال ۷۲ و بعد از انتهاء دوره کارشناسی وی را ندیده بودم گرچه هر جا مطلبی از آن استاد علم و فرهنگ و ادب می نگاه کردم با حرص و ولع می قرائت کردم.
خبر درگذشت اش منی را که اینک در پنجاه سالگی به سر می برم بچگانه اشک را در چشمانم به ارمغان آورد، تصویر های قدیم و جدیدش را در اینترنت و شبکه های مجازی نگاه کردم و در گوشه ای از اتاقم به آرامی اشک ریختم.اینکه چقدر از او ادبیات آموختم، چقدر صلابت و جدّیت آموختم، چقدر از او اخلاق نظم و انضباط آموختم یا نیاموختم امّا او تندیس کامل همه اینها بود.
دقت نظرش بی مثل بود و تأکید اش بدون بدیل ، برای تحقیق اعتبار خاصی قائل بود.در نخستین برخوردی که با وی داشتید علم گسترده اش در حوزه ادبیات شما را شگفت زده می کرد و شاید با اهمیت ترین و یا یکی از با اهمیت ترین خصوصیاتش تواضع بود، تواضعی که به هیچ عنوان نشان از ریا و کذب در آن دیده نمی گردید و شاید به علت تواضع صادقانه اش بود که بیشترین بسامد واژه ای در کلامش واژه ‘نمی دانم’ بود و این واژه را که با لهجه زیبای خراسانی ادا میشد و برای من که شروع راه بودم شنیدن این واژه همیشه مایه حیرت می گردید.
چه طور امکان دارد استادی با این پهنه دانش، این واژه را در حضور دانشجوهای که به نحوی داور علم اساتید می باشند به راحتی و به راحتی به کار می برد و از قضاوت دیگران هراس ندارد. اینک فکر می کنم که آن واژه غریب در دانشگاه زیباترین واژه ای بود که می توانست شاهدی بر گستره علم و دانش دکتر وحیدیان در زبان و ادبیات باشد.
دکتر وحیدیان کامیار بخشی از نادر اساتیدی بود که در حوزه ادبیات و تعلیم آن ساختارمند بود. او عروض و فرمان را با ساختاری که خود پدید آورده بود و ریاضی گونه می نمود تعلیم می کرد و همیشه در پی نتیجه این نوع از تعلیم بود.
دانشجویانش قطعا به یاد دارند که در شروع کلاس عروض می سؤال کرد چه کسانی عروض می دانند و چه کسانی نمی دانند آنگاه با روش نو و تازه ای که ابداع کرده بود و اعتقاد داشت که حداکثر طی یک ساعت دانشجویانی که اصلا تقطیع نمی دانند می بایست بتوانند تقطیع کنند و اوزان را معین نمایند و این همه نشان از جدیت و دقت نظر وی در حوزه عروض بود.
او دریافته بود حلقه گمشده ادبیات و تعلیم آن روش ساختارمندی هست که زیادی از آن غافل بودند، دکتر تقی وحیدیان کامیار بدنبال تعلیم ادبیات با فرمولها و روشهای ساختاری بود و شگفت آنکه این روش را با گیرایی و جذابیت عجیبی تعلیم می داد. البته نباید از جذابیت و گیرایی شخصی و ظاهری و صدای ابریشمی استاد غافل بود.
همه اینها مجمع خوبی و لطف بود که در این مرد خراسانی نمایان و هویدا بود. تحقیق، تتبع، دقت، امعان نظر، گویش نیوشا و احساس لطیف را به تمام و نهایت در او می دیدی و بسیار می نگاه کردم که گاه نظرات دانشجوهای را صائب تر از نظر خود می دید به راحتی و آرامش در مقابل نظراتشان تمکین میکرد و می قبول کرد.
در یکی از سخنرانی هایش در دانشکده ادبیات از دغدغه هایش در حوزه زبانی با دانشجوهای و اینکه زبان موجودی پویاست، حول زبان دری حرف ها اظهار کرد و شکل تغییر یافته واژگان را توصیف داد او معتقد بودهر آنچه مردم تلفظ می کنند صحیح هست و اصلا نیازی به مقاومت در مقابل دگرگونی زبان نیست و تلفظ و ریخت واژگان امروزی هر آنچه که بر زبان مردم می رود صحیح هست.
عطر با فتحه ع درست تر از عطر با کسره ع هست و در انتهای آن سخنران غزلی از حافظ را آنگونه که می خوانده و می سروده هست را خواند:
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی گیرد ز هر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد
و آنقدر این غزل را زیبا و اثرگذاری گذار خواند که دانشجوهای از جای برخاستند و برای دقیقه هایی وی را تشویق کردند و او بر روی سن سالن دانشکده ادبیات ایستاده بود و لبخند می زد.
طرفه او که به ششصد سال پیش برگشته و غزل حافظ را آنگونه که حافظ می خوانده، خواند ولی با تمام این وجود به دگرگونی زبان اعتقادی عظیم داشت و تعصب برخی ادیبان در مقابل دگرگونی زبان را منطق قبول نداشت.
افسوس که اینک می خواهم خاطرات آن بزرگمرد را قلمی کنم و قلم یارا نیست یک عمر میتوان حرف از زلف یار اظهار کرد، دکتر وحیدیان ستاره ای بدون بدیل در پهندشت آسمان زبان و ادبیات فارسی در دوران معاصر بود.
بعد از مرگ دکتر سلمی، دکتر ظفری و اینک دکتر وحیدیان نه فقط باید مرثیه سرای این اساتید و این سرهنگان زبان و ادبیات فارسی بود، لکن بر این حوزه به سوگ گریست که بر جای آن بزرگان علم وادب چه کسانی تکیه خواهند زد که شاگردان و وارثان بر حق آنان باشند و ادبیات را شانه به شانه به نسل های جدید تقدیم نمایند.
این اساتید به شایستگی و فرزانگی توانستند در عرضه امانت سربلند بیرون بیایند و جوانمردانه عمل کردند هم خود آموختند هم به دیگران آموزاندند و بی فایده نیست که اینقدر اشک در چشم های من و زیادی دیگر از دانشجوهای آن دوره نشسته هست و دانشکده سه گوش بر جای ایستاده هست به اندوه.
از شمار دو چشم یک تن کم/وز شمار خرد هزاران بیش

**مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان