به گزارش خوزپرس به نقل از خبرنگار مهر، بیستم مهرماه در تقویم ملی ایران با عنوان روز بزرگداشت حافظ شیرازی ثبت شده است؛ شاعری که یکی از بزرگترین سرمایههای فرهنگی و ملی ایران در اعصار و قرون گذشته تا به امروز بوده است و تا اندازهای در ذهن و اندیشه ایرانیان جایگاه یافته که این روزها کمتر خانهای را میتوان در ایران یافت که نسخهای از دیوان غزلیات وی در آن وجود نداشته باشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی که سابقهای درازمدت و درخشان در عرصه شعر و شاعری داشته و از دیرباز با شاعران و جریانهای شعری کشور در ارتباط مستمر بودهاند، در طولسالهای گذشته به بهانههای مختلف درباره حافظ شیرازی به سخنرانی پرداختهاند. گزیدهای از بیانات ایشان به نقل از پایگاه خبری دفتر حفظ و نشر آثار ایشان در ادامه از نگاه شما میگذرد:
دیدار با شعرای فارس/ آبان ۷۳؛ مثل حافظ کسی نیامده است
البته اگر بگویم بکوشید تا مثل حافظ بسرایید، میترسم نشود. مثل حافظ نه قبل و نه بعد از او کسی نیامده است. حقیقتا هیچ کس نتوانسته مثل حافظ غزل بگوید. حافظ مقولهدیگری است و بالاتر از همه است.
تصور من این است که حافظ شعرش را صد بار پرداخت کرده است. به همین دلیل غزلهای او در حد اعلای یکدستی و صافی است. اصلا ممکن نیست که شعر به محض صادر شدن از طبع، خود به خود صاف و بیغل و غش باشد. بالاخره مقداری پرداخت لازم دارد. البته این را هم فراموش نکنید که اگر شعر «جوهر» نداشته باشد، هرچه پرداختش کنید، چیزی درنمیآید.
دیدار با شاعران/ بهمنماه ۷۵؛ شعرهایی که حافظ دور ریخت
نمیشود باور کرد کسی مانند حافظ شصت، هفتاد سال عمر کند، اقلا پنجاه سال شعر بگوید و فقط به قدر همین دیوانی که از او بر جا مانده است، شعر گفته باشد. آیا این قابل باور است!؟ میشود قبول کرد که حافظ با آن طبع شعر والای خود، پنجاه سال شعر بگوید و فقط توانسته باشد پانصد غزل ارائه دهد!؟ قابل باور نیست! میخواهم این طور بگویم که حافظ اقلا ده برابر آنچه که از او باقی مانده، شعر گفته؛ اما نه برابرش را دور ریخته است!
چنین بوده که حافظ، حافظ شده است؛ کمااینکه اگر برخی از شعرای مکثار گذشته هم بدین نحو به تصفیهی شعر خود میپرداختند، حداقل حافظ دوم یا شاعر بلند مرتبهای میشدند. به عنوان مثال، غزلهای خوب و درجهی یک صائب تبریزی، معلوم نیست خیلی به غزل حافظ باج بدهد؛ اما در شعرهای بدش گم شده است!
یا مثلا حزین لاهیجی، اگر از چند هزار غزل خود، پانصد غزل ناب و درجهی یک برمیگزید و ارائه میکرد، معلوم نبود شعرش با شعر حافظ، آن قدری که الان تفاوت دارد، تفاوت میداشت. مقصود این است که هر کس شعر بد خود را پاره کرد و دور ریخت و حتی در بایگانی ذهن، نگه نداشت، او برده است!
دیدار با استادان زبان فارسی/ اسفند ۷۷؛ اوج سخن فارسی
کسی مثل حافظ، با آن شعر زرین مرصع که باید گفت واقعا نشاندهنده اوج سخن فارسی است؛ یعنی هرچه من در تاریخ ادبیات خودمان نگاه میکنم، نمیتوانم سخن دیگری به اوج سخن حافظ پیدا کنم که همه خصوصیات لازم در یک کلام زیبا و والا را داشته باشد.
همه خصوصیات در شعر حافظ وجود دارد و در آن میشود پیدا کرد.
دیدار با اصحاب فرهنگ/ مردادماه ۸۰؛ پشتوانه فکری و فلسفی حافظ
هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهد بداند. آن حقیقت چیست؟ اینکه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است.
البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد، میتواند به آن درک ظریف هنری کیفیت بیشتری بدهد. حافظ شیرازی صرفا یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد.
این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید؛ بلکه یک پشتوانه فلسفی و فکری لازم دارد. باید متکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهی از اندیشه والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقع هم نیست که چنین باشند.
دیدار با شعرای مشهد/ مردادماه ۸۰؛ حافظ فقط یک شاعر خوب نیست
من مکرر به دوستان گفتهام «شاعری رشد میکند که اگر در جایی، یک آدم خبره [حالا نمیگوییم هر کس. نه؛ یک آدم خبره.] گفت «آقا؛ این غزل را پاره کن و دور بریز»، آن را راحت پاره کند و دور بریزد. یعنی به قول ما مشهدیها: «دلش بار بدهد که پاره کند و دور بریزد.» چنین شاعری، خوب میشود و پیش میرود. اما اگر نه؛ چون شعر زاده طبع اوست، به آن علاقهمند شود و حیفش بیاید و هر مصرعش را بخواهد نگهدارد، این شاعر خراب میشود.
من، در مورد حافظ اعتقادم این است. البته قرینهای و دلیلی ندارم؛ اما مجموعا آدمی چنین میفهمد که حافظ احتمال دارد ده برابر این دیوان که از او مانده است شعر گفته باشد. یعنی آدمی که چنین طبعی دارد؛ در این اوج واقعا بینظیر است و شصت – هفتاد سال هم عمر کرده است، نمیتواند همین چهار پنج هزار بیت شعر را داشته باشد.
او یقینا خیلی بیشتر از اینها شعر گفته است؛ ولی اینها برگزیدهی خود اوست. یعنی خودش شعر را میشناخته و شعرشناس بوده است. پس، جاهایی را که نپسندیده، دور ریخته و جاهایی را خودش درست و اصلاح کرده تا این، درآمده است. لذا در اوج است. والا اگر این نبود – بههرحال، شعر خوب در همه دیوانها هست – حافظ، حافظ نمیشد؛ یک شاعر خوب میشد.